آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

اندر احوالات آرتین خان :-)

خبر خبررررررررررررررررررررررررررر آرتین بالاخره شیشه خورد! اونم چه شیشه ای !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ( دقت کنین از پستونک ها به عنوان صدا در آور!!!! داخل شیشه استفاده میشه!!!!!!!!!!!!!) خیلی خوشمزه ست!!!!!!!!!!! دستت درد نکنه مامان عجب شیشه ای بود! خب پسرم حالا نوبت پرده برداری از ماشین مورد علاقه اته!!!!!!!!! راستش دیدم این روروک دیگه ارزش نگهداشتن نداره و نمیشه به کسی داد برای همین گفتم عکسشو بذارم تا یادگاری بمونه! ما بهش میگیم پیکان!!!!!!!!! یعنی عاشق پیکانتی اونم از نوع جوانان!!!!!!!! جوجه حون! این روروک قضیه داره. این یک کادو بود که یکی از اقوام بابا تو جشنی که برات گرفتیم کادو آورد و ما فکر نمیکردیم...
17 مهر 1391

7 ماهگی .........پر!

٧ ماهگی هم تموم شد و وارد 8 ماهگی شدی! الهی من قربونت برم که اینقدر شیرینی. (((((((( باید به اطلاع برسونم پسر تنبل من بالاخره غلت زد! البته از سه ماهگی ماهی یکدونه میزدا ولی دیگه الان تند تند غلت میزنه و خیلی هم ماهرانه! عاشق روروکشه و دیگه باهاش از این سر خونه به اون سر خونه تند تند میدوه و جیغ میزنه و دست میزنه و ذوق میکنه و دنبال پنبه میکنه! پنبه هم فرااااااااار میکنه. در کل با دیدن پنبه ذوقی میکنه که با دیدن من نمیکنه !!!!!!!!!))))))) غذا بهتر میخوری و ابته سوپتو! فرنی و حریره و دوست نداری یعنی ازش خسته شدی. شبا خیلی خیلی راحت میخوابی و دیگه نیاز به راه بردن و رو پا گذاشتن نداری ، با هم دراز میکشیم و کلی بغل بغل میکنیم و تو بازی می...
15 مهر 1391

مادر بودن!

امروز از صبح تا شب تمام روز بیدار بودی و اصلا نخوابیدی و برای همین دیگه از عصر به این ور غرغر میکردی! منم خسته شدم و دادمت به بابا و رفتم پایین تا کمی با خودم خلوت کنم و استراحت کنم! رفتم سراغ عکسا و خاطرات! فیلم اولین حمومتو نگاه کردم ... بعد6 ماه... خدای من! چقدر کوچولو بودی مامان! چقدر نحیف و ناز بودی...! چقدر من درمونده بودم و عاشق! باورم نمیشد اینقدر زود گذشت و تو الان اینقدر تغییر کردی! تمام وجودم به طرفت پر کشید! همه پله ها و دو تا یکی کردم که بهت برسم و اشکام همینطوری میریخت! در و باز کردم و به آغوش کشیدمت و بو کردمت! چقدر آرامش بخشی گل من... روز به روز عزیزتر میشی... شدی تماااااااااااااااام زندگیم! نفس کشیدن بدون تو نمیشه پسر...
6 مهر 1391

قند عسللممممم

قربون این احساساتت بشم من! روز به روز مهربونت و با احساس تر میشی! عاشق لوس بازیاتم! هر از چند گاهی دستاتو به طرفم باز میکنی و وقتی بغلت میکنم صورتتو مدام به صورتم میمالی و با هم عشق میکنیم! الهی مادر به فدات بشه که چقدددددددددددددددددددر کنار توبودن لذت بخشه! انگار همه دنیا فقط مال منه! خیلی پسر خوبی شدی! اذیتم نمیکنی! بازی میکنی! روروک سوار قهاری شدی! دیگه مدام داری خرابکاری میکنی و بابا اسم روروکتو گذاشته تانک! آخه وقتی سوارشی همه چیو درو میکنی! همچنان خوش غذا نیستی و شیر مامان و به همه چی ترجیح میدی! سرلاک خیلی دوست داری! آخه مگه دست پخت من بده؟!!!!!!!! شبا هم که ساعت کوکی هستی و هر یک ساعت برای شیر بیداری و من دیگه صبح خسته از خواب...
1 مهر 1391
1